جدول جو
جدول جو

معنی پیر کهن - جستجوی لغت در جدول جو

پیر کهن
پیر کهن سال، پیر کلان سال، سال خورده
تصویری از پیر کهن
تصویر پیر کهن
فرهنگ فارسی عمید
پیر کهن
(رِ کُ هََ)
پیر کلان. پیر کلانسال. سالخورده. قنسر. قعوس. پیر کهنسال. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پیروکسن
تصویر پیروکسن
گروهی از کانی ها که سیلیکات های طبیعی منیزیم، آهن یا کلسیم در ساختمان آن ها به کار رفته است
فرهنگ فارسی عمید
(هََ ذَ)
دیرینه سال گشتن. کلانسال گشتن. شیر شدن موی. (مجموعۀ مترادفات). کافور در محاسن کشیدن. مژگان سفید کردن. (مجموعۀ مترادفات). مشک را کافور کردن. (مجموعۀ مترادفات). کهن سال شدن. بسالخوردگی رسیدن. تقنر. (منتهی الارب). تطبیخ. (منتهی الارب). عجوز. (دهار). شیخ. (تاج المصادر). شیخوخه. (تاج المصادر). شمط. بلاء. بلی. شیب. شیبه. مشیب. تشییخ. جلاله. تنییب. تبدین. (از منتهی الارب) :
تا پیر نشد مرد نداند خطر عمر
تا مانده نشد مرغ نداند خطر بال.
کسائی.
چون پیر شدی ز کودکی دست بدار.
سعدی.
مرغ پرنده اگر در قفسی پیر شود
همچنان طبع فرامش نکند پروازش.
سعدی.
یارب دعای پیر و جوانت رفیق باد
تا آن زمان که پیر شوی دولتت جوان.
سعدی.
آدمی پیرچو شد حرص جوان میگردد
خواب در وقت سحرگاه گران میگردد.
صائب.
کفت الناقه کفوفاً، پیرشدن ناقه پس سوده و کوتاه گردیدن تمام دندانش از پیری. (منتهی الارب). رد قفاً او رد علی قفاً، پیر شد. (منتهی الارب). فورض، پیر شدن گاو. چهاردندان شدن او. (مجمل اللغه). غسو، نیک پیر شدن. (منتهی الارب).
- پیر شدن دست و جز آن، ترنجیده گشتن پوست تن بمجاورت آب حمام و آب آهک و امثال آن. چین و شکن پدید آمدن در بعضی دستها و پایها بواسطۀ آب حمام و غیره
لغت نامه دهخدا
(رِ)
استادکار. دانای کار:
کدو خوش بنزدیک نرگس بکار
سفارش چه حاجت تویی پیر کار.
ظهوری (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(هَُ رْءْ)
بسالخوردگی رساندن. فرتوت و کهنسال گردانیدن. اشابه. تشییب:
تا آن جوان تیز قوی را چو جادوان
این چرخ تیز گرد چنین کرد کند و پیر.
ناصرخسرو.
چه تدبیر از پی تدبیر کردن
نخواهم خویشتن را پیر کردن.
نظامی.
داغ فرزند مرا پیر کرد، فرتوت ساخت
لغت نامه دهخدا
(کَ)
نام موضعی به هزارجریب مازندران. (سفرنامۀ رابینو ص 125 بخش انگلیسی)
لغت نامه دهخدا
(اَ رِ کُ هََ)
اسفنج. اسفنجه. ابر مرده. رغوهالحجامین. نشکرد گازران
لغت نامه دهخدا
(کَ)
ده کوچکی است از دهستان انگهران بخش کهنوج شهرستان جیرفت. واقع در 170هزارگزی جنوب کهنوج، سر راه مالرو انگهران به کهنوج. کوهستانی، گرمسیر، دارای 40 تن سکنه. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(دَ رِ کُ هََ)
زمان بسیار قدیم. (یادداشت مؤلف) :
هزار دگر بود خود ساخته
ز دیر کهن نغز پرداخته.
فردوسی.
، دنیا. (یادداشت مؤلف) :
از زبان سوسن آزاده ام آمد بگوش
کاندرین دیر کهن کار سبکباران خوش است.
حافظ
لغت نامه دهخدا
تصویری از ابر کهن
تصویر ابر کهن
ابر مرده اسفنج مرده اسفنج
فرهنگ لغت هوشیار
فرتوت ساختن کهنسال گردانیدن بسالخوردگی رسانیدن: چه تدبیر از پی تدبیر کردن نخواهم خویشتن را پیر کردن، (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیر شدن
تصویر پیر شدن
کلان سال شدن کهن سال گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیر شدن
تصویر پیر شدن
التّقدّم في السّنّ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از پیر شدن
تصویر پیر شدن
Age
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پیر شدن
تصویر پیر شدن
vieillir
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از پیر شدن
تصویر پیر شدن
altern
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از پیر شدن
تصویر پیر شدن
나이를 먹다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از پیر شدن
تصویر پیر شدن
عمر بڑھنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از پیر شدن
تصویر پیر شدن
বয়স বাড়ানো
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از پیر شدن
تصویر پیر شدن
kuzeeka
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از پیر شدن
تصویر پیر شدن
yaşlanmak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از پیر شدن
تصویر پیر شدن
年を取る
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از پیر شدن
تصویر پیر شدن
старіти
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از پیر شدن
تصویر پیر شدن
להזדקן
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از پیر شدن
تصویر پیر شدن
उम्र बढ़ना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از پیر شدن
تصویر پیر شدن
menua
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از پیر شدن
تصویر پیر شدن
แก่
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از پیر شدن
تصویر پیر شدن
стареть
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از پیر شدن
تصویر پیر شدن
envejecer
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از پیر شدن
تصویر پیر شدن
invecchiare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از پیر شدن
تصویر پیر شدن
envelhecer
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از پیر شدن
تصویر پیر شدن
变老
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از پیر شدن
تصویر پیر شدن
starzeć się
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از پیر شدن
تصویر پیر شدن
verouderen
دیکشنری فارسی به هلندی